چگونه به کودکانی که نگران یا درگیر “افکار بد و افکار سمی” هستند کمک کنیم؟
یکی از مامانها از ما پرسیده: چطور به فرزند 7 سالهام که نگران افکار بد و افکار سمی در ذهنش هست کمک کنم؟
بعضی وقتها این افکاربد و افکار سمی به این خاطر بد هستند که بدجنسی به نظر میآیند؛ مثلا وقتی یکی از اعضای خانواده “چاق” است یا “صورتش چروکیده است”.
بعضی وقتها این افکار جنسی هستند، مثلا کودک یکی از همکلاسیها یا معلم خودش را بدون لباس تصور میکند. یا حتی گاهی این افکار خیلی خشن هستند: مثلا با خودش فکر میکند که میخواهد یک نفر را بکشد! شما چه تجربهای از این افکار سمی در مورد کودکان خود داشتید؟ در پایین همین مطلب در بخش نظرات برای ما بنویسید.
همه این نوع افکار یک چیز مشترک دارند، اینکه میخواهند این افکار بد را به مادرشان بگویند و به آن اعتراف کنند.
مثلا فرض کنید یک کودک 9 ساله به شکل اتفاقی یکی از فامیلهایش را وقتی داشته لباس عوض میکرده دیده و به خاطر همین احساس گناه می کند. همانطور که پدرش می نویسد: “هر چه بیشتر سعی می کند افکار را کنترل کند، آنها بیشتر می آیند.” کودک همیشه نگران است که ممکن است مشکلی در او وجود داشته باشد و از پدرش میخواهد به او اطمینان دهد که آدم خوبی است. دوباره و دوباره.
بچه ها ممکن است از این افکار بسیار ناراحت شوند، البته همه آنها این مسائل را با والدین خود در میان نمیگذارند؛ اما هنگامی که آنها این کار را انجام می دهند، اعترافات مداوم و درخواست اطمینان می تواند برای والدین نیز استرس زا باشد.
چرا بچه ها نگران “افکار بد” هستند و نیاز به اعتراف به آنها را احساس می کنند؟ و شما به عنوان والدین چه کاری می توانید برای کمک به آنها انجام دهید؟ در این مقاله از نورولند در مورد افکار سمی صحبت میکنیم.
چرا کودکان نگران “افکار بد” هستند و نیاز به اعتراف به آنها را احساس میکنند؟
جری بابریک، دکترای روانشناس بالینی در موسسه ذهن کودک، به ما میگوید که همه ما افکار ناخودآگاهی داریم که درست مثل بچهها فکر می کنیم بد هستند. ما با خودمان فکر میکنیم این دیگر چه بود که در ذهن من آمد! و سپس آنها را نادیده میگیریم. ما آنها را بیان نمی کنیم یا به آنها عمل نمی کنیم و به سرعت آنها را فراموش می کنیم.
در مقابل، دکتر بابریک میگوید، بچهها زمانی که در این افکار معمولاً زودگذر «گیر میکنند» و نمیتوانند آنها را کنار بگذارند و بیخیالش شوند، ممکن است ناراحت شوند. بچه ها به جای اینکه افکار بد را بی معنی بدانند، خود را مسئول آنها می دانند.
دکتر بابریک توضیح می دهد: «این بچه ها بر اساس افکاری که دارند برای خودشان ارزش قائل هستند. وقتی فکرهای بد و سمی در ذهن بچهها میآید،فکر میکنند مشکلی دارند که این افمار به ذهنشان آمده. یا، اگر این فکر را داشته باشند، آدم وحشتناکی هستند.»
دکتر بابریک این وضعیت را “مسئولیت بیش از حد در مقابل افکار” می نامد – بچه ها به معنای واقعی کلمه به جای اینکه این افکار را رها کنند خود را مسئول افکارشان می دانند. و به همین دلیل است که بچه ها احساس می کنند مجبور به اعتراف هستند. آنها از والدین میخواهند که بهشان اطمینان بدهند، آنها در واقع از والدین خود میخواهند که بگویند، «آره، اشکالی ندارد. نگران این افکار نباش» دکتر اضافه می کند که “این ترس کودک را آرام می کند و کودک با خودش میگوید: خوب، من آدم بدی نیستم.”
چرا بعضی از افکار در ذهن کودک گیر میکند؟
دکتر بابریک خاطرنشان می کند که افکار اغلب توسط حالات عاطفی هدایت می شوند. به عنوان مثال، «وقتی خوشحالم بیشتر احتمال دارد افکار شادی داشته باشم و وقتی می ترسم بیشتر احتمال دارد افکار ترسناک داشته باشم. وقتی گرسنه هستم بیشتر به غذا فکر می کنم.» وقتی ناامید یا عصبانی هستیم، احتمال بیشتری دارد که بتوانیم به راحتی در مورد افتادن یک اتفاق بد برای یک رهگذری که در خیابان است فکر کنیم.
اما بیشتر ما فقط بر اساس افکارمان نگران نمی شویم – آنچه مهم است اقداماتی است که انجام می دهیم. فکر کردن خیلی زیاد به افکار «گیر کرده» میتواند نشانهای از اضطراب باشد، خواه فقط یک حالت زودگذر اضطراب باشد یا یک اختلال روانشناختی.
اینکه بچهها چه چیزی را «بد» میدانند به فرهنگ و آنچه به آنها آموزش داده شده است بستگی دارد. برای مثال، در خانوادههای مذهبی، بچهها نگران «افکار بد»ی هستند که فکر میکنند ممکن است به خدا اهانت کند. افکار جنسی به ندرت برای پسران آزاردهنده نیست، به خصوص اگر قبل از بلوغ، صحبت از تمایلات جنسی در میان همسالان نوجوان آنها رایج شود. نگرانی در مورد تمایل به قتل افراد به طور شگفت انگیزی در کودکان خردسال رایج است. راشل بوسمن روانشناس بالینی، یک دختر 10 ساله را درمان کرد که احساس می کرد باید روی دستانش بنشیند زیرا فکر خفه کردن کسی را داشت.
دکتر بابریک خاطرنشان می کند، کودکانی که احساس می کنند مجبور به اعتراف هستند و از پدر و مادر خود درخواست اطمینان خاطر دارند، معمولا کمتر از 12 سال سن دارند. “فکر میکنم بچههای بزرگتر به والدین نمیگویند که به چه فکر میکنند، زیرا افکار تیرهتر یا ترسناکتر هستند. معمولا از 12 سال به بعد افکار بیشتر جنسی شده یا خشن تر هستند.”
چطور به کودکان کمک کنیم با این “افکار بد” کنار بیایند؟
هدف ساده است: کمک به کودکان در تشخیص اینکه افکارشان فقط فکر هستند و نباید خود را به خاطر آنها سرزنش کنند.
دکتر بابریک توضیح می دهد: “فقط به این دلیل که شما یک فکر دارید – خواه یک فکر خوب یا بد باشد – آن را به واقعیت تبدیل نمیکند.” “یک فکر بد شما را به یک فرد بد تبدیل نمی کند، بلکه فقط به این معنی است که شما این فکر را دارید.”
این پیامی است که پزشکان در هنگام درمان کودکان با اختلالات اضطرابی با استفاده از درمان شناختی رفتاری از آن استفاده می کنند. به بچه ها آموزش داده می شود که افکار وسواسی خود را جدا از خودشان بدانند . دکتر بوسمن میافزاید: «وقتی افکار در ذهن ما گیر میکنند، به نوعی ما را اذیت میکنند تا فکر کنیم مهمتر از آنچه که هستند هستند.
او می گوید: تقاضای اطمینان خاطر از والدین راهی برای تسکین پریشانی یا اضطراب است. “و موقتی کار می کند.” اما تنها راه برای متوقف کردن چرخه گیر کردن در افکار مزاحم و همینطور تقاضای اطمینان خاطر پشت سر هم از دیگران این است که یاد بگیریم ناراحتی را بدون اعتراف تحمل کنیم و میبینیم که اضطراب از بین خواهد رفت.
اگر افکار بد واقعاً برای کودک مشکل ساز شوند – اگر ادامه پیدا کنند، اگر باعث ناراحتی شدید یا اختلال در عملکرد کودک شوند، ممکن است نشانه ای از یک اختلال اضطرابی باشد که در این موارد باید از یک روانشناس متخصص کودک کمک گرفت.
برای بهبود اظطراب کودک “بازی نورولند” را نصب کنید و با خرید اشتراک تمام بازیها را برای کودک خود باز کنید. این بازی منجر به بهبود تواناییهای شناختی کودک میشود و سطح اضطراب کودک را کاهش میدهد.
منبع: موسسه بینالمللی ذهن کودک